Tuesday, January 17, 2012

مرغ سحر ناله سر کن

سال 87 بود
محمود عارفی مارو برده بود تور! سمت تبریز و اردبیلو جلفا و اونورا
نمیدونم 15ام خرداد بود یا 16ام! البته خیلی هم تو اصل موضوع تفاوتی نداره یه روز اینور یا اونور
دو سه روز تو اتوبوس بودیمو از راه خسته شده بودیم! همش جاده، همش بو و صدای اتوبوس قراضه! یکی دو بارم یه آهنگی محمود خونده بود محض مسخره بازی و ماها خندیده بودیم! اما دیگه حس مسخره بازیم نبود
ته اتوبوس من بودم و شبنم* ، محدثه* و چند نفر دیگه که اصن یادم نمیاد اسمشون چی بود! ‏
نمیدونم کدوممون شروع کردیم
البته الان به نظرم تو اصل موضوع بازم خیلی فرقی نداره که کی شروع کنه مهم اینه که شروع بشه
داشتم میگفتم، شروع کردیم به آواز خوندن!!! از شد خزان شروع شد بعد مرغ سحر بعدش یواش یواش چون در چین و شکنش دارد
و اینا

امروز فیلم پشت صحنهء جدایی نادر از سیمین رو دیدم! خیلی خوب در اومده بود! بعد یهو آخرش دیدم نوشته کاری از محدثه عارفی. بعد یاد این خاطره افتادم
الان داره یه سال میشه که من اومدم سوئد
همون حسو دارم! حس میکنم بازم تو همون اتوبوس کوفتی نشستمو کلافه ام
اما دیگه دوستای اونجوری ندارم که با هم بشینم شد خزانو بخونیم، شاید خدا کمک کرد این رخوت از تنم بیرون رفت‏
شاید اوضامون ردیف تر شد

--------------------------------------------------------
‏* محدثه خواهر محمود یود! همونس که میبردمون تور
‏* شبنم یه دختری بود که چند سالی از ما بزرگتر بود! چون چشم منو شبنم همرنگ هم بود یهو جو کلتو گرفتم که خواهر برادریم! ما هم جو رو پیگیری کردیم حتی تو روز های بعد

No comments:

Post a Comment