وقتی یه دوست عزیز و قدیمیشون بعد از مدتها میاد پیششون بهش میگن: قهوه؟
طرف با سر تائید میکنه و یه لیوان قهوه میدن بهش و بعد دو تایی تو چشمای هم زل میزنن
قهوه که تموم شد میپرسن: بازم قهوه؟
و همین داستان ادامه پیدا میکنه تا از نگاه کردن تو چشمای هم خسته شن
(از گودر)
فکر کرده بودم اسکیموها را دوست دارم . حس کرده بودم جور دیگری خاص هستند و خوب . حالا به خودم می گویم : دیدی گفتم .
ReplyDelete:)
من در زندگی قبلیام اسکیمو بودهام.
ReplyDelete